تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
در انتظار
موعود و
آدرس
zohoremonji.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
شیخ عباس قمی به نقل از استادش حکایت زیر را نقل کرده و از قول استاد خود بر صحت آن تأکید فراوان می کند و اهمیت زیادی برای آن قائل شده است. البته استاد شیخ عباس قمی نیز آن را از زبان شخصی به نام حاج علی بغدادی که این حکایت برایش واقع شده است، تعریف می کند.
به هر حال، قصه از زبان حاج علی بغدادی چنین تعریف می شود: ـ هشتاد تومان سهم امام بدهکار بودم. برای پرداختن بدهی خود از بغداد به نجف اشرف عزیمت کردم. ابتدا به خدمت شیخ مرتضی رسیدم و بیست تومان به ایشان دادم. بعد از دیدار شیخ مرتضی به منزل شیخ محمد حسین کاظمینی رفتم و بیست تومان هم به ایشان دادم. سپس به دیدار شیخ محمد حسن شروقی شتافتم و به ایشان هم بیست تومان دادم و بازگشتم. در این فکر بودم که بقیه ی بدهکاری ام را که بیست تومان بود به هنگام بازگشت به بغداد به شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین بدهم. وقتی به بغداد بازگشتم، فوراً به زیارت کاظمین شتافتم تا ضمن زیارت، بدهی خود را هم به جناب آل یاسین بدهم. بعد از آن که خدمت آل یاسین رسیدم ، اندکی از بیست تومان بدهکاری ام را خدمت ایشان سپردم و قول دادم بقیه ی آن را بعد از فروش بعضی کالایی که داشتم، خدمتشان بفرستم. پس از این قول و قرار، برخاستم تا زودتر به بغداد بازگردم؛ زیرا پنج شنبه بود و عصر آن روز می باید مزد کارگرانی را که برایم کار می کردند، بپردازم. جناب آل یاسین از من خواست باز نگردم و شب را در کاظمین بمانم. اما وقتی موضوع پرداخت مزد کارگران را به ایشان عرض کردم، به من اجازه ی بازگشت دادند. ناگفته نماند هنگامی که در محضر جناب آل یاسین بودم، در خاطر داشتم که از ایشان نامه ای به این مضمون که من (حاج علی بغدادی) از دوستان اهل بیت هستم، بگیرم و وصیت کنم آن را به هنگام فوت در کفنم بگذارند؛ اما این درخواست را که در ذهنم بودم، مطرح نکردم و بازگشتم. هنوز بیش از یک سوم از راه کاظمین به بغداد را نپیموده بودم که دیدم سید بزرگواری که عمامه ی سبز رنگی بر سر دارد از مقابل من به سوی کاظمین می رود. وقتی سید مرا دید، با گرمی احوالپرسی کرد و مرا در بغل گرفت. من نیز متقابلاً چنین کردم و بعد از مصاحفه، چهره ی یکدیگر را بوسیدیم. در این هنگام ایشان به من فرمود: ـ حاج علی! سفر به خیر؛ از کجا می آیی و به کجا می روی؟ این پرسش در حالی بود که من آن سید را نمی شناختم؛ ولی با خودم گفتم: شاید او مرا می شناسد و تقصیر من است که چیزی از او در خاطر ندارم.
به هر حال، در پاسخ سید عرض کردم: ـ به زیارت کاظمین رفته بودم و اکنون از آن جا باز می گردم. سید بزرگوار در پاسخ من فرمود: ـ امشب، شب جمعه است. بیا با هم به کاظمین بازگردیم تا در آنجا شهادت دهم که از دوستان جدم امیر المؤمنین «علیه السلام» هستی. از این سخن سید تعجب کردم و گفتم: ـ شما که از وضع من چندان اطلاع نداری، چگونه می خواهی شهادت بدهی؟! سید بزرگوار فرمود: ـ مگر امکان دارد کسی که حق مرا به جا می آورد، او را نشناسم. به منظور سید پی نبردم و گفتم: ـ چه حقی از شما را من ادا کرده ام؟! پاسخ دادند: ـ آنچه به وکیل من رساندی، همان حق من است. بار دیگر پرسیدم: ـ وکیل شما کیست؟ فرمودند: شیخ محمد حسن. عرض کردم: ـ ایشان وکیل شماست؟ فرمود: ـ آری؛ او وکیل من است. سپس درباره ی سایر وکلای ایشان پرسیدم تا ببینم آن چه به علمای نجف اشرف پرداخته ام، صحیح بوده است یا خیر. سید بزرگوار تأیید کردند که آن چه پرداخته ام صحیح بوده است و همه ی آن علما ، وکیل او هستند. حاج علی بغدادی پس از وقوع این ماجرا، از آن سید بزرگوار مسایلی را می پرسد و ایشان نیز به پرسش های متعدد حاج علی بغدادی پاسخ می دهد. سپس هر دو به زیارت کاظمین می روند. به هنگام زیارت و نماز، آن سید ناگهان از نظر حاج علی بغدادی پنهان می شود و حاج علی دیگر نمی تواند او را مشاهده کند. حاج علی بغدادی پس از آن که موفق به یافتن مجدد آن سید نمی شود، نزد شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین می رود و قصه ای را که برایش واقع شده بود، بازگو می کند. شیخ محمد حسن پس از شنیدن قصه، تایید می کند که آن سید امام زمان «عج» بوده است و از حاج علی بغدادی با تأکید می خواهد که این راز را فعلاً با کسی در میان نگذارد.
![]() |
آیا ام کلثوم به عقد عمر بن خطاب درآمده و همسر وی شده است ؟
اگر بخواهيم به تمام تفاوت های شيعه و سنی اعم از فقهی، کلامی، حديثی، تاريخی و...بپردازيم وقت و صفحات فراوانی را به خود اختصاص می دهد که مجال آن نيست. لذا تنها به تفاوتهای اصلی اشاره می شود. 1) اختلاف اساسي شيعه و سني برسر خلافت اسلامي و مرجعيت ديني است. اهل سنت امامت را به عنوان رهبري اجتماع قبول دارند، ولي امامت به معناي مرجعيت ديني و به معني ولايت را نمي پذيرند. اهل تسنن براي هيچ كس حتي براي ابوبكر و عمر و عثمان چنين منصبي را قائل نيستند، از اين رو عصمت را در امام و خليفه لازم نمي دانند، ولي شيعه امامان خود را معصوم از خطا مي دانند. از اين رو استاد مطهري(ره) اختلاف سني و شيعه را در بحث امامت ريشه اي مي داند و مي گويد: "آن چيزي كه شيعه به نام امامت معتقد است، غير از آن چيزي است كه آن ها به نام امامت معتقدند. آن چه اهل تسنن به نام امامت معتقدند، يك شأن دنيايي امامت معتقدند. امام همان حاكم ميان مسلمين، فردي از افرادي مسلمين كه بايد او را براي حكومت انتخاب كنند. آن ها بيش از حكومت بالا نرفتند، ولي امامت در شيعه مسئله اي است تالي تلو نبوت و بلكه از بعضي از درجات نبوت بالاتر است". در هر صورت امامت نزد سنی يك مسئلة فرعي مثل نماز خواهد بود، اما امامت در شيعه مفهومي است نظير نبوت. در حقيقت ولايت ادامه نبوت است. از اين رو بايد در كنار نبوت به عنوان يكي از اصول و پايه های دين مطرح گردد. شيعيان پيرو حضرت عليو معتقد به جانشيني بيواسطة آن حضرت بعد از پيامبر گراميو نص و تصريح ولايت آن حضرت در غديرخم از طرف پيامبر اكرمميباشند كه در پي آن پيامبر اسلاممردم را در صحراي گرم و سوزان "خُمْ" متوقف كرد و با بيان خطبهاي از جمله فرمود: "من كنت مولاه فهذا علي مولاه; هر كس من مولا و ولي او بودهام، علي مولا و ولي او است..." و به همين مناسبت آية 62، سورة مائده نازل شد.(الكافي، محمد بن يعقوب كليني;، ج 1، ص 420، دارالكتب الاسلامية، تهران.) و حديث مذكور در منابع و كتابهاي معتبر اهل تسنن نيز نقل شده است.(ر.ك: الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 3، ص 98، داراحيأ التراث العربي، بيروت.) به اعتقاد شيعيان ولايت و امامت حضرت علي بن ابيطالب در قرآن كريم نيز مورد تأكيد قرار گرفته و شأن نزول آية 55، سورة مائده كه به آيه ولايت معروف است ـ و نيز بسياري ديگر از آيات قرآن كريم دربارة حضرت عليميباشد.(ر.ك: تفسير مجمع البيان، مرحوم طبرسي;، ج 2، ص 126ـ129، منشورات دارمكتبة الحياة، بيروت.) شيعه معتقد است كه پس از حضرت عليامامام معصوم: يكي پس از ديگري جانشين پيامبر و بيان كننده قرآن و احكام الهي هستند و معتقدند كه تمام وظايف و شئوون پيامبر به جز دريافت وحي تشريعي، براي آنان ثابت است، به همين جهت احكام و معارف اسلامي را از آنان دريافت نموده و پيرو مكتب اهل بيت: ميباشند. شيعيان همچنين معتقدند كه پيشواي مسلمانان بايد عادل، عالم و معصوم باشد و چنين كسي منصوب شده از ناحيه خداوند متعال است و شخص غيرمعصوم نميتواند امامت و ولايت مسلمانان را بر عهده بگيرد و آيه تطهير(احزاب،33) دليل روشني بر عصمت اهل بيت: ميباشد.(ر.ك: تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 17، ص 297ـ306، دارالكتب الاسلامية، تهران.) ولي اهل تسنن چنين اعتقادي را ندارند و جانشيني پيامبر گراميرا به بيعت جمعي از مسلمانان با فردي و يا وصيت يك خليفه نسبت به خليفة بعد از خود و... معتبر ميدانند و اعتقاد دارند كه براي خلافت و رهبري مسلمانان عصمت شرط نيست و مردم هر كس را برگزيدند گر چه عادل هم نباشد، كفايت ميكند! آنان بعد از رحلت پيامبر گراميبه خلافت ابوبكر، عمر و عثمان معتقد هستند و حضرت عليرا خليفة چهارم! ميدانند. آنان منصبي را كه شيعيان براي امامان معصوم: قائلند، قبول ندارند و اغلب آنان در احكام و معارف اسلامي از فتاواي چهار امام معروف خود و احاديثي كه در كتابهاي روايي خود مانند "صحاح ستة" و... جمع آوري شده، پيروي ميكنند. از آن جا كه شيعيان براساس دلايل عقلي و نقلي معتبر مانند: حديث "ثقلين" و دلايل ديگر در احكام و معارف اسلامي پيرو مكتب اهلبيت: ]قرآن و عترت[ ميباشد; ولي اهل سنت از آنان پيروي نميكنند; به همين جهت بين شيعه و اهل سنت در معارف اسلامي و احكام شرعيه مانند: وضو، نماز و... تفاوتهايي وجود دارد كه در اين باره (اختلاف معارف و احكام شرعي) كتابهاي مستقلي نوشته شده كه كتاب "الخلاف" مرحوم شيخ طوسي; بحوث في الملل والنحل، آية الله جعفر سبحاني; الفقه المقارن للاحوال الشخصية بين المذاهب الاربعه السنية والمذهب الجعفري، بدران ابوالعينين بدران; و... از جمله آنها است.
2) اختلاف ديگر سني و شيعه در مورد صحابه رسول الله است. اهل سنت معتقدند همة صحابه عادل اند. ابن حجر مي گويد: "اهل سنت اجماع دارند بر اين كه همة صحابه عادل اند. اما شيعه معتقد است در صحابه منافق نيز وجود داشته و آيه "افك" گواه بر اين مدعا است. از طرفي در منابع شيعه و سنی پيامبر اكرم(ص) ملاك جدايي مؤمن و منافق را محبت امام علي و بغض آن حضرت قرار داده اند. از اين رو هر كس بغض علي(ع) را داشته باشد و با او بجنگد، منافق خواهد بود و در اين جهت فرقي بين صحابه و غير صحابه نيست. شايان ياد آوري است كه امروزه برخي از اهل سنت، عدالت صحابه را قبول ندارند.
3- اختلاف اصلي ديگر در منابع استنباط احكام اسلامي است. اهل سنت در كنار كتاب و سنت و اجماع، قياس، استحسان واجتهاد صحابه و... را نيز به عنوان يكي از منابع اصلي شناخت و تعيين احكام بر شمردهاند كه منظور از اجتهاد، عمل به رأي است. نزد شيعه و اهل بيت، قرآن و سنت دو منبع اساسي براي احكام الهي است و قياس و عمل به رأي و اجتهاد جايگاهي ندارد. اهل بيت خود نيز حكمشان را مستند به قرآن و سنت رسول مي كردند.به صورت كلي به اعتقاد شيعه اماميه , هيچ كس جز نبي اكرم (ص ) حق تشريع , تفسير و تبيين احكام الهي را ندارد. پيامبر اكرم (ص ) از طريق اتصال به منبع غيب , از احكام الهي مطلع مي شدند و مأمور به تبليغ اين احكام بودند. پس از پيامبر اسلام طبق نص و تصريح ايشان , ائمه (ع ) براي تبيين احكام الهي (و نه تشريع آن) منصوب شده اند. از جمله طبق حديث مورد اتفاق جميع فرق مسلمين : «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم بها لن تضلوا ابدا ; دو شيء گرانبها ميان شما باقي مي گذارم : كتاب خدا و اهل بيتم , مادامي كه به اين دو چنگ بزنيد گمراه نخواهيد شد». البته اختلافات ديگري نيز در مسائل جزئي و امور عبادي وجود دارد، مانند نحوه وضو گرفتن، نحوه نماز خواندن كه همه به مبناي كلامي واعتقادي بر مي گردد كه توضيح داده شد. البته شباهت هاي سني و شيعه زياد است. در اصل اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد و قرآن و كعبه و وجوب نماز و روزه و زكات و بقيه فروع دين بسياري از احكام و محرمات مانند حرمت قمار و شراب و دروغ و غيبت و... وحدت نظر وجود دارد.
4- همچنانكه اشاره شد اهل سنت چون به امامت و عصمت اعتقادندارند درنتيجه كليه مسائل اعتقادي و احكام و ساير آموزه هاي مذهب خود را از افراد و غير معصوم گرفته اند و اما شيعه كليه آموزه هاي ديني را از امامان معصوم فراگرفته اند . شيعه تحت تعليم امامان معصوم است و اهل سنت عمده مباني اعتقادي و فرعي را از اشخاص حداقل قرن بعد از پيامبر مثل ابو حنيفه - احمدبن حنبل - مالك - شافعي ميگيرند لذا از همين رهگذر اختلافاتي در فروعات فقهي و اصول اعتقادي داريم ضمن اينكه در اصل توحيد - نبوت - معاد اصل نماز روزه و مسائل ديگر اشتراكاتي داريم اما مواردي هم مثلاً در صفات خدا - شرائط نبي و مباحثي مثل رجعت و چگونگي نماز وروزه و 000 اختلافاتي داريم .
5- با شهادت جانسوز پيامبر گرامي اسلامو قطع ارتباط مسلمانان با غيب و وحي دراثر استفاده از رأي و اجتهاد شخصي، اختلافهاي فراواني بين مسلمانان بوجود آمد که از جمله آنها اختلاف در آوردن قلم و كاغذ طبق درخواست پيامبر گراميپيش از وفات آن حضرت بود. 6- اختلاف ديگر در شهادت پيامبر گرامي اين بود که به اين معنا كه آيا آن حضرت ميميرد و يا مثل حضرت عيسي به آسمان برده ميشود که عمر بن خطاب منکر رحلت آن حضرت بود! 7- اختلاف در محل دفن آن حضرت. 8- اختلاف در فدك كه متعلق به حضرت زهرا( سلام الله عليها) بود و... هر كدام از اختلافهاي مذكور براي اسلام و مسلمانان زيانهايي را در بر داشت، ولي مهمترين و برجستهترين اين اختلافها بحث امامت و جانشيني پيامبر گراميبود كه ساير اختلافها را تحت الشعاع خود قرار داد.
كتاب جهت آشنايي بيشتر 1- كتاب محمدرضا مظفر ( عقايد شيعه ) ترجمه استشهادي 2- كتاب سيد عبدالحيسن شرف الدين ( اجتهاد در مقابل نص ) جهت آشنايي با مسائل شيعه و سني مراجعه فرمايد . 3- ملل و نحل جعفر سبحاني 4- كتاب معالم المدرستين يا ترجمة آن به نام نشانه هاي دو مكتب علامه سيد مرتضي عسگري مراجعه فرماييد.
|
1. مرگ یزید بن معاویه
در سال 64 هجری قمری در شب چهاردهم ربیع الاول یزید بن معاویة بن ابی سفیان در سن 39 سالگی یا 37 سالگی یا 35 سالگی به درکات جحیم شتافت.قول دیگر در مرگ یزید پانزدهم این ماه است.
مادر یزید میسون دختر بجدل کلبی است.او کسی است که غلام پدر خود را بر خود متمکن ساخت و به یزید ملعون بارور شد.از همینجاست که طبق فرمایش ائمه علیه السلام قاتل امام حسین علیه السلام ولد الزناست،که این کلام شامل شمر ، عمر سعد ، ابن زیاد و غیر آنها نیز می شود.
او شارب الخمر ، قمار باز ، میمون باز ، ناکح با محارم ، صاحب اشعار کفر آمیز و تارک الصلوة بود.
او بود که واقعه جانسوز کربلا را به وجود آورد.
او بود که خانه خدا را خراب کرد و پرده کعبه را سوزانید ، همچنین او بود که در واقعه حره در مدینه کشف ستر زنان مهاجر و انصار کرد و سه روز مال و جان و ناموس مردم را بر سربازان خود حلال کرد. بعد از این ماجرا فرزندانی به هم رسیدند که پدر معینی نداشتند. بعد از آن قتل و غارتی در مدینه شد و حرمت حرم شریف نبوی هتک گردید و مردم را داخل حرم مطهر کشتند.
در علت مرگ او چند قول است : یکی اینکه به بلای ناگهانی هلاک شده است. شیخ صدوق رحمة الله میفرماید: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح او را مرده یافتند در حالی که بدن او تغییر کرده ، مثل آنکه قیر مالیده شده باشد. بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.
احمد بن حنبل و جماعتی از اهل سنت لعن یزید را تجویز کرده اند و عده ای از آنان معتقد به کفر یزید هستند ، و ابن جوزی کتابی بر رد یزید نوشته است.
در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مناسب است.
2.مرگ موسی خلیفه عباسی
در این روز و به قولی در 15 یا 18 ربیع الاول در سال 170 هجری قمری موسی الهادی ، فرزند مهدی عباسی به درکات جحیم شتافت. درهمان شب هارون خلیفه شد و مامون نیز به دنیا آمد.خلافت موسی الهادی یک سال و سه ماه طول کشید و 25 یا 26 سال عمر کرد. او به قساوت قلب و قلت رحم و خشونت طبع و شرارت نفس مشهور بود.
سید بن طاوس رحمة الله در مهج الدعوات روایت می کند که موسی الهادی لشکری فرستاد حسین بن علی بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی علیه السلام صاحب فخ را با اصحابش شهید کرد و سر او را با اسیران به نزد او آوردند چون نظرش بر آن سر افتاد اشعاری خواند.